۱۳۸۸/۰۱/۱۷

آغاز سال 88

28 اسفند ماه ....چهارشنبه ....مرخصي گرفته ام....آخه پنجشنبه آخر سال مگه ميشه از تهران خارج شد....ساعت 11 صبح.....حركت به سوي كرمان.........ساعت حدود 12 ... . ديشب بنزين نزدم ....استراحتگاه مارال.... بنزين ...نهار...غذاش بد نبود...حركت............بازم رانندگي...مسافرت با ماشين شخصي وطول كشيدن سفر لذت داره........خاطرات رو ميشه تا خود كرمان دوره كرد.....راستي دفعه قبل كه كرمان اومدم دنيا برام خيلي سياه بود.....الان خاكستري شده.....ساعت 9 رفسنجان خونه آبجي....ديدار ...روبوسي...استراحت....با ديدن دكتر ياد تمام درداي شناخته وناشناخته مي افتم...از شما چه پنهون فضوليم گل مي كنه و از بيماري هاي احتمالي هم مي پرسم....حمام و بعد هم لا لا.....يه صدائي تو گوشم مي خونه: للا لا لا للايي.برو گربه حنائي. سعيدم خواب رفته . نداري تو حيائي..........بيدار
ميشم...صبحانه...بازم گفت وشنيد .... خنده هام طعم گسي پيدا كرده ... آخه يكيمون رفته سفر... بماند !!!..........حدود ساعت 11 ظهر شده....حركت مي كنيم....نهار..كرمان خونه عزيز...آخ چه مزه اي ميده دستپخت عزيز با چاشني اشك ...عشق...محبت........گفتيم وگفتيم وگفتيم....بعد سكوت.....خوابي به شيريني خواب خونه بچگي هام ....سبكبال....سنگين....راحت..........صبح كه بيدار شدم انگاربه اندازه تمام سال خوابيده ام....پنجشنبه عصر با سرعت رسيد...حاشيه زيبا ودلنشين كوه هاي مشرف به مسجد صاحب الزمان در جوار اهل قبور....ملاقاتي دوباره با عزيز تازه سفر كرده....چشم به هم زديم روز بعد هم از راه رسيد....لحظه سال تحويل امسال با تمام سال هاي ديگر تفاوت داشت... پته كرمان....شمع مشكي ....روبان سياه...آينه...قران...سبزه و...جمع خانواده در اولين لحظات سال .... سكوت...نيايش...سكوت....هوا چه سنگين است...آب مي خواهم...يا نه بهتر است قدمي بزنم.

۱۳۸۷/۰۹/۳۰

یلدا

 شب تولد خورشید ، شب تولد میترای شکست ناپذیر ، شب تولد الهه مهر ، شب تولد عیسی مسیح (+شب تولد من) مبارک .
“ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست” .
واژه یلدا سریانی و به معنی ولادت است. ولادت خورشید ( مهر، میترا ) و رومیان آن را ناتالیس انویکتوس یعنی روز تولد ( مهر ) شکست ناپذیر نامند. 
یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.زایش خورشید و آغاز دی را، آیین ها و فرهنگ های بسیاری از سرزمین های کهن آغاز سال قرار دادند، به شگون روزی که خورشید از چنگ شب های اهریمنی نجات می یافت و روزی مقدس برای مهر پرستان بود. 
در قرن چهارم میلادی بر اثر اشتباهی که در محاسبهً کبیسه ها رخ داد روز 25 دسامبر را (به جای روز 21 دسامبر) روز تولد میترا دانسته و تولد عیسی مسیح را نیز در این روز آغاز سال قرار دادند. بنا بر این نویل اروپایی (سالروز تولد مسیح) همان شب یلدا است، و نویل واقعی،درسی آذر برابر با بیست و یکم دسامبر است. 

سنایی شاعر قرن شش نیز در یکی از ابیات خود به صراحت بر این مطلب تاکید دارد که : 

به صاحب دولتی پیوند، اگر نامی همی جویی 

که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا

همچنین یلدا، جشن بزرگداشت علم در دوران باستان است. نیاکان ما، در 7000 سال پیش، به گاه‌ شماری خورشیدی دست پیدا کردند و با تفکر و تامل دریافتند که اولین شب زمستان بلندترین شب سال است .
یلدا به عنوان نمادی از پایان تاریکی و آغاز روشنی ، بسیار در اشعار و ابیات و ادبیات ایران و سایر کشورهای دنیا یاد شده است . چنانکه شاعران زلف یار و همچنین روز هجران را از حیث سیاهی و درازی بدان تشبیه کنند.
بسیار خوشحالم که همزاد با چهار الهه نور و مهر و گرمی و پاکی ام . تولدی مقارن با تولد مظاهر زیبایی .