۱۳۸۴/۰۳/۲۹

دكتر شريعتي و29 خرداد

نخستین گام برای هرگونه اصلاح معنوی و فکری

....آنچه که امروز بعنوان بزرگ ترین و نخستین قدمی که روشنفکران خودآگاه ما باید بردارند تا بعنوان نخستین گام برای هرگونه اصلاح معنوی و فکری و بعنوان مقدمه ای و زمینه ای برای بنیاد هرگونه فرهنگی و هرگونه تربیتی و اصلاحی در فرد و جامعه تلقی بشود این است که : همانگونه هوشیارانه و طبق برنامه علمی و منطقی ای که آن ها ما را از خویش بیگانه کردند و نسبت به معنویت و مذهب خود نه تنها نا آشنا که دشمن کردند تا شیفته خود کنند و خود را در برابر آنها حقیر و ذلیل و پست حس کنیم و هرچه را به خود منسوب است محکوم بدانیم و هرچه را که به او منسوب است مورد تقلید قرار بدهیم ( این موجبات موجب شده است که ما-چنان که می خواست – تبدیل به یک انسان دست دوم بشویم که فقط به درد و رنج بردن و مصرف کردن آنچه او تولید ميکند- هم کالاهای معنوی و هم کالاهای مادی – { دچار شویم} و به این صورت در بیاییم ) { ما هم } بیندیشیم تا همانگونه همه این عوامل همه این اصول و همه این راه هایی را که آنها طرح کردند و برنامه هایی را که عنوان کردند تا ما را از خود بیگانه و از خود منسوخ و از خود گریزان و منفور کردند { بشناسیم و } از همان راه ها برگردیم . به کجا؟ به خویش به کدام خویش ؟ به آن خویشی که در گذشته تجربه کرد که انسان مستقل سازنده تمدن و کمال و فضیلت و جامعه متمدن نسبت به زمان خودش می ساخت و به مکتبی که تجربه کرد که مظاهر متعالی انسانهایی که برای همه وقت زنده اند و زیبایند می سازند. به آن خویش برگردیم.آن خویش را الگو می خواهد چگونه؟

""چنانكه علي بود""


مجموعه آثار 25- انسان بی خود – صص289و290

9 Comments:

At یکشنبه خرداد ۲۹, ۰۱:۴۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

salam dadash khobam
baz ham az in entekhab shayeste
khoshhalam va omidvaram ke in bozorgmard tarykh sarmashg hamamon bashe.be omid dydar.YA HAG.

 
At یکشنبه خرداد ۲۹, ۰۲:۰۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام آقا سعید...ممنون از کامنت و ممنون از دلداریتون...شما مشتاقید همه دنیا لبریز از شادی باشه اما اگه تقدیر آدم تلخ رقم بخوره اونوقت چه جور فضای خالی واسه خندیدن و شادی کردن به وجود میاد...من هیچوقت فکر نمیکردم این اتفاق یه روز در زندگی ما بیفته و همین درد منو رنجور میکنه...ندای من مریض بود...اما هیچوقت نذاشتم ناامید بشه همیشه میگفتم بهش ندا نهایت بیماری تو اینه که پیوند کلیه میدی و سالم و قبراق به جامعه و میون مردم بر میگردی...اونم همیشه قانع بود و از وضعیتش گله مند نبود اما ...آیا این بید نتیجه صبر و بردباریش باشه؟که خدا دردی گرانتر نصیبش کنه؟....آره!!! همین دردها منو رنجور کرده....اما باز در هر صورت میگم که خدا با من است من به او پناه میبرم....راستی در مورد کامنت گذاشتن در وبلاگم هم راستش من نتونستم طبق راهنماییتون انجام بدم...یه خواهش دارم/ شما اینکار رو واسه من انجام بدید ...اگه موافقت کردید من با کمال میل پسورد وبلاگم میدم خدمتتون تا این لطف رو واسم کنید و خودتون درستش کنید...ممنون میشم دوست عزیز...موفق باشی

 
At یکشنبه خرداد ۲۹, ۰۲:۱۷:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

salam. dorost neveshteh bodi. vali ki dorost amal koneh. hazrateh ali hamoon zamanam barayeh ejrayeh edalat koli moshkel dasht digeh cheh bereseh hala keh khodesh nist edalat ejra besheh.

 
At یکشنبه خرداد ۲۹, ۰۹:۴۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلامی دوباره به شما دوست خوب...آقا سعید من قبل از اینکه کامنت دوم شما رو بخونم .همچنان با راهنمایی که کرده بودید کلنجار رفتمو بالاخره یه تغیراتی ایجاد کردم اما مطمعن نیستم درست انجام دادم یا نه...و بعد هم بی تعارف دروغ چرا!!! من بلد نیستم ایمیل بفرستم به قول ندا میگفت خوندنشو فقط یاد گرفتی...اما اگر تغییراتم در کامنت درست نباشه من پسورد وبلاگم رو به آی دی شما...اگر هم نه خب همین جا واستون میذارم...من اگر بحث اعتماد نبود هرگز از شما درخواست راهنمایی و کمک نمی کردم...دوست عزیز من خوب آموخته ام به دیگران از دریچه خوبی و روشنی بنگرم.....باز هم از لطف شمابی نهایت ممنون و زحمتی که دارم بهتون میدم واقعآ شرمنده......(خنده های شادمانه مرا ببین! نگو از سرِ بی دردیست! که درد با من زندگی می کند)(

 
At دوشنبه خرداد ۳۰, ۱۱:۱۸:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام آقا سعید
مخلصیم
حالت چطوره
آفرین مطلب بسیار جالب و زیبایی را انتخاب کرده ای آری افسوس که ما از زندگی و کلام این ابر مرد تاریخ ایران وجهان سرمشق نگرفته ایم او که با این همه بزرگی باز هم می گفت کوچکم آری من سالهاست که ذهنم را افکار و عقتید این پیام آور حق و عدالت فراگرفته است شاید بتوان گفت او نه تنها برایم یک معلم نبوده بلکه یک مونس و پدر برایم بوده است او از عشق میگفت او قلم ابزار بیان ذهنش بود او که با چه مظلومیتی به شهادت رسید ودر چه مکان مظلومانه ای بخاک سپرده شد آیا این ایرانیانی که به شام می روند از این بزرگوارم سری میزنند ؟؟؟؟؟
او از مبارزان ظلم و ستم یزدیان بود او کسی بود از تبار عاشقان حسین او خود یک نینوا بود که به کربلا رسید
او هم از حسین میگفت اوهم از علی میگفت اوهم یک پیام آور کربلا بود
او هم در کنار کربلاییان آرامید
وای برادرم ای دوست مهربانم ای آقاسعید وما که وچه هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینا چه زیبا آمدند و چه زیبا رفتند
اینان به هدفشان رسیدن ای دنیا برای آنان بی ارزش بود و ارزشی برای وجود گران آنان نداشت آنه شایست این جهان نبودند زیرا من و گذشتگان من وامثال من قدر چنین مردان و زنان آزاده ای رانمی دانیم و شکر گذار چنین نعمتی که خدا به ماعطا نمود نیستیم
آنان نعمتند وماهم کفران نعمت کرده ایم زیا گفتم ولی دلم پراز درد وغم و رنج است هر چه بگویم کم گفته ام
خداوند نگدارت ای دوست گرامی
ارادتمند شما سیدمحمودرفیعی
از ماهم سری بزن خوشحال می شوم

 
At دوشنبه خرداد ۳۰, ۱۱:۲۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام آقا سعید
مخلصیم
حالت چطوره
آفرین مطلب بسیار جالب و زیبایی را انتخاب کرده ای آری افسوس که ما از زندگی و کلام این ابر مرد تاریخ ایران وجهان سرمشق نگرفته ایم او که با این همه بزرگی باز هم می گفت کوچکم آری من سالهاست که ذهنم را افکار و عقتید این پیام آور حق و عدالت فراگرفته است شاید بتوان گفت او نه تنها برایم یک معلم نبوده بلکه یک مونس و پدر برایم بوده است او از عشق میگفت او قلم ابزار بیان ذهنش بود او که با چه مظلومیتی به شهادت رسید ودر چه مکان مظلومانه ای بخاک سپرده شد آیا این ایرانیانی که به شام می روند از این بزرگوارم سری میزنند ؟؟؟؟؟
او از مبارزان ظلم و ستم یزدیان بود او کسی بود از تبار عاشقان حسین او خود یک نینوا بود که به کربلا رسید
او هم از حسین میگفت اوهم از علی میگفت اوهم یک پیام آور کربلا بود
او هم در کنار کربلاییان آرامید
وای برادرم ای دوست مهربانم ای آقاسعید وما که وچه هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینان چه زیبا آمدند و چه زیبا رفتند
اینان به هدفشان رسیدن این دنیا برای آنان بی ارزش بود و ارزشی برای وجود گران آنان نداشت آنها شایسته این جهان نبودند زیرا من و گذشتگان من وامثال من قدر چنین مردان و زنان آزاده ای رانمی دانیم و شکر گذار چنین نعمتی که خدا به ماعطا نمود نیستیم
آنان نعمتند وماهم کفران نعمت کرده ایم زیاد گفتم ولی دلم پراز درد وغم و رنج است هر چه بگویم کم گفته ام
خداوند نگهدارت ای دوست گرامی
ارادتمند شما سیدمحمودرفیعی
از ماهم سری بزن خوشحال می شوم

 
At جمعه تیر ۰۳, ۱۱:۱۳:۰۰ قبل‌ازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

salam///baz omadam..

 
At شنبه تیر ۰۴, ۰۲:۴۳:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

salam, man upam bia.

 
At شنبه تیر ۰۴, ۰۹:۱۲:۰۰ بعدازظهر ۱۳۸۴, Anonymous ناشناس said...

سلام
اقاسعید
مخلصیم
آمدم از شما سری بزنم من هم اکنون در مسافرتم در شهر قاین (همان پایتخت زعفران ) زادگاه من
آمدم بگویم منتظر شما هستم منتظر ارائه نظرات شما وحداقل سلام گرمتان هستم
از ما هم سری بزنید
بسیار خوشحال می شوم
ارادتمند شما سید محمود رفیعی
WWW.RAFIEY.MIHANBLOG.COM

 

ارسال یک نظر

<< Home