۱۳۸۵/۱۱/۱۱

يا حسين

۱۳۸۵/۱۰/۲۰

بازگشت

خيلي وقته حوصله نوشتن ندارم....ميدوني حرف زياده ولي!!! بي خيال ...مهم اينه كه مي نويسم پس هستم!براي شروع دوباره يه شعر به دلم نشسته كه براتون ميذارم :ه
قصه

اون درخت ته باغ
لخت وعوره ديگه از سيب هاي سرخ
من ميگم :چيدش !؟
چيدش!؟
توميگي
كي بود؟
كي بود؟
اون ميگه
من نبودم !؟
والسلام
نامه تمام
بازم اما شب تاريك كه مياد
بيشترك
بيشترك
لخت وعور ميشه درخت از سيب سرخ
(مجموعه شعر مشت در جيب ،محمد زهري)ه