۱۳۸۴/۰۴/۰۶

امروز هيچي

سلام به همراهان عزيز
چند روزيه كه دلم ميخوا د دوباره بنويسم ولي نميدونم از كجا يا از چي بنويسم .اشتباه نكنيد حرف براي گفتن زياده ولي حالش نيست...براي چي بنويسم ..براي كي بنويسم...آخه اصلا"شما ميدونيد چه چيزي رو دوست داريد؟اصلا"فكر كردين براي چي زنده ايد ونفس ميكشيد؟فقط نوشتن كه فايده نداره ...پس كي بايد عمل كنه؟بخونيم ورد شيم كه نشد كار ..بابا يه خورده هم فكر كن؟تا كي ...آخه تاكي بايد اينجوري زندگي كرد...بي تعهد..لاابالي...هرچي پيش بياد خوش بياد....و....وقتمونو تلف ميكنيم واسه چي ؟آخه اگه اينكاره نيستي با شهامت كامل كاروقبول نكن...اين بهتر از اونه كه هزارتا قول بدي بعدش معلوم نباشه ميتوني عملي كني يا نه ..اگرهم اينكاره اي هم نياز به اين همه داد وهواروخط ونشون نداره ...اگه تونستي انجام بدي همه ميبينند وخدا هم...واگه نتونستي انجام بدي هم ،باز همه ميبينند وباز خدا هم خواهد ديد ولي يادت باشه خدا كوتاه نمياد "حق الناسه"..خدا ميگه از حق خودم ميگذرم ولي از حق الناس نه...پس بيا يه خورده بيشتر عمل كنيم نه شعار بديم..فصل شعار گذشته والان وقت عمله..توكل برخدا داري پس واقع بين باش همين

۱۳۸۴/۰۳/۲۹

دكتر شريعتي و29 خرداد

نخستین گام برای هرگونه اصلاح معنوی و فکری

....آنچه که امروز بعنوان بزرگ ترین و نخستین قدمی که روشنفکران خودآگاه ما باید بردارند تا بعنوان نخستین گام برای هرگونه اصلاح معنوی و فکری و بعنوان مقدمه ای و زمینه ای برای بنیاد هرگونه فرهنگی و هرگونه تربیتی و اصلاحی در فرد و جامعه تلقی بشود این است که : همانگونه هوشیارانه و طبق برنامه علمی و منطقی ای که آن ها ما را از خویش بیگانه کردند و نسبت به معنویت و مذهب خود نه تنها نا آشنا که دشمن کردند تا شیفته خود کنند و خود را در برابر آنها حقیر و ذلیل و پست حس کنیم و هرچه را به خود منسوب است محکوم بدانیم و هرچه را که به او منسوب است مورد تقلید قرار بدهیم ( این موجبات موجب شده است که ما-چنان که می خواست – تبدیل به یک انسان دست دوم بشویم که فقط به درد و رنج بردن و مصرف کردن آنچه او تولید ميکند- هم کالاهای معنوی و هم کالاهای مادی – { دچار شویم} و به این صورت در بیاییم ) { ما هم } بیندیشیم تا همانگونه همه این عوامل همه این اصول و همه این راه هایی را که آنها طرح کردند و برنامه هایی را که عنوان کردند تا ما را از خود بیگانه و از خود منسوخ و از خود گریزان و منفور کردند { بشناسیم و } از همان راه ها برگردیم . به کجا؟ به خویش به کدام خویش ؟ به آن خویشی که در گذشته تجربه کرد که انسان مستقل سازنده تمدن و کمال و فضیلت و جامعه متمدن نسبت به زمان خودش می ساخت و به مکتبی که تجربه کرد که مظاهر متعالی انسانهایی که برای همه وقت زنده اند و زیبایند می سازند. به آن خویش برگردیم.آن خویش را الگو می خواهد چگونه؟

""چنانكه علي بود""


مجموعه آثار 25- انسان بی خود – صص289و290

۱۳۸۴/۰۳/۲۱

طعم پيروزي

سلام بر همراهان عزيز
واقعا"پيروزي چه مزه اي داره ؟شيرينه ؟ترشه ؟بي مزه يا...نميدونم من كه فكر ميكنم هر مزه اي ميتونه داشته باشه .يادش بخير هشت سال پيش موقعيكه ايران براي دومين بار به جام جهاني راه پيدا كرده بود اونم بعد از بيست سال يك حركت خودجوش بوجود اومدو همه ريختن توي خيابونا وهمه پايكوبان و رقصان مانند گلهاي پيچ درهم ميپيچيدند و...ولي صبح روز بعد كه از خواب بيدار شدم وبه دانشگاه رفتم اولين صحبتي را كه شنيدم خبر فوت يكي از دوستان وهم دوره ايهاي دانشگاهمان بر اثر سكته قلبي در شب قبلش بود .من سرد شدم ..گرم شدم...داغ شدم..و...و... نميدونم چقدر طول كشيد تا باور كردم .بچه تهران بود وخانواده اش به هزار اميد بچشونو واسه در س خواندن فرستاده بودن كرمان...هيچوقت يادم نميره لحظه اي رو كه بچه هاي دانشگاه با يك حركت نمادين جسد اونو تا فرودگاه همراهي كردن و...اونروزعصر شد وبه خونه برگشتم وبا هزار اندوه وغصه يه گوشه نشستم ويادم مياد به اولين چيزي كه فكر ميكردم مرگ بود ومرگ...دوروز بعدوهمانطور كه گفتم مراسم وداع بود و همراهي خانواده مرحوم تا فرودگاه...روز سوم وقتي عصر به خونه رسيدم دومين شوك به من وارد شد.يك دعوتنامه! براي مراسم هفتم دائي يكي از دوستاي نزديكم بود اوهم دقيقا"شب پيروزي ايران بر استراليا سكته كرده بود.اونو بارها ديده بودم ودوستم ميگفت از مربياي قديمي فوتبال بوده...چند روز پيش كه ايران بحرينوبرد وبه جام جهاني رفت من خوشحال نبودم چرا كه ياد هشت سال پيش منو نگران كرد .نگران اينكه نكنه دوباره خبر بدي به من برسه و... دنيا اينه ديگه چيكار ميشه كرد
بازم از خودم ميپرسم راستي پيروزي چه مزه اي داره؟؟؟؟

۱۳۸۴/۰۳/۱۷

حضور

سلام به همه همراهان عزيزم
اونائي كه توي زمستون سخت كفش وكلاه كردن واومدن ديدن من
اونائي كه توي گرما ي تابستون ،وقتشونو يه خورده كش دادن تا به من هم برسن
اونائي كه آخر شب وقتي همه خواب بودن ازفرصت استفاده كردنو به من سلام كردن
اونائي كه سحر خون دست خروسها رو از پشت بسته بودن وصبح به خير گفتن
اونائي كه گاهگاهي وقتي از خلوت تنهائي ما رد ميشدن يه ترمز ميزدن وحال واحوالي ميپرسيدن
با همه تون هستم
من عادت كردم هرازچند گاهي خودمو محاسبه كنم
امروز وقت محاسبه است لابد ميگين چه جوري؟خوب معلومه من مدتيه به اميد حضور شما مينويسم وشما هم لطف ميكنيد وبه ما سر ميزنيد.امروز روز سختيه!روز انتخابه !انتخاب اينكه براي شما بنويسم يا براي خودم !تنهائيهام و...نميدونم لابد بازار انتخابات داغه منم به اين فكر افتادم!ولي باوركنيد من به اين حرف اعتقاد دارم كه "حساب كنيد قبل از اينكه محاسبه شويد"خوب وقتي كه خود آدم قرار باشه حساب كنه منصف ميشه وبه واقعيتها توجه ميكنه ولي وقتي كس ديگه اي قرار باشه محاسبه كنه موضوع فرق ميكنه.حالا يه شعر قشنگ هم براتون ميذارم تا لذت ببرين خوب فراموش نكنين به من در انتخابم كمك كنيد:ة
پر کن پياله را
کين جام آتشين
ديري ست ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها -که در پي هم مي شود تهي
-درياي آتش است که ريزم به کام خويش
،گرداب مي ربايد و، آبم نمي برد
* * *
من، با سمند سرکش و جادويي شراب
تا بي کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارۀ انديشه هاي گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا کوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمي برد،
* * *
هان اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام که عقابم نمي برد
* * *
در راه زندگي،با اينهمه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينکه ناله مي کشم از دل که: آب... آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
!پر کن پياله را ...
شعر : فريدون مشيري